قوهی بینایی در دیدگاه حكمای مسلمان در قرون متقدم
روش تشریح چشم بین حكمای دورهی اسلامی برگرفته از تشریح جالینوسی، اما كاربردیتر بود. (1) اوج دستاوردهای چشم پزشكی دورهی اسلامی را كتابهای تذكرة الکحالین و المنتخب من علم العین و علاجها دانستهاند.
حكمای دورهی اسلامی از روح و قوای بدن تلقی خاصی داشتند كه بخش مهمی از آن از طریق ترجمههای حنین از آثار یونانیان، به ویژه آرای جالینوس، (2) به آنان منتقل شده بود. (3) از جمله، آرای غایت شناسانهی جالینوس كه مبنی بر اینكه هر چیزی در بدن به منظوری خلق شده است. (4) كه هماهنگ با دیدگاههای اسلامی بود، و از همین رو، بینایی بیشتر مورد توجه فیلسوفان بود تا پزشكان. از همین طریق، تمام اشتباهات كالبدشناسانهی جالینوس، در این دوره نیز تكرار شد. (5)
آنان روح را جسم لطیف هواگونهای میدانستند كه از بخار اخلاط در اعضا به وجود میآید، و به سه روح قائل بودند: روح طبیعی، روح حیوانی، و روح نفسانی. روح طبیعی در كبد به وجود میآید، در رگها نفوذ میكند و به وسیلهی رگی به نام اَبْهَر خون را به قلب میرساند و در آنجا به روح حیوانی بدل میشود، در سرخرگها نفوذ میكند، به مغز میرود و به روح نفسانی بدل میگردد. هر یك از این سه روح در خدمت قوایی همنام خود است. قوهی طبیعی، كه مسئول تغذیهی بدن است؛ قوهی حیوانی، كه مبدأ حیات است؛ و قوهی نفسانی، كه مبدأ حس و حركت است. (6) روح باصره برآمده از روح نفسانی، در دو عصب مُجَوَّف كه از بطنِ قُدّامی مغز روییدهاند جریان مییابد و هر یك از این دو به سوی یكی از چشمها میرود (7) و از این طریق نیروی بینایی به چشم میرسد.
ویژگی مهم روح باصره، كه روحهای دیگر را فاقد آن میدانستند، آن بود كه به ذات خود نورانی به شمار میآمد. (8) به دلیل ارتباط روح حیوانی و روح نفسانی، چشمها را در ارتباط با قلب و مغز و نشان دهندهی حالات گوناگون شادی، اندوه و غیره میدانستند. (9)
از دورهی یونانیان بحثی بر سر چگونگی دیدن وجود داشت، اینكه آیا جسم بر اثر شعاعی كه از آن خارج میشود قابل دیدن است (نظریهی امپدوكلس (10)) یا پرتوهای بینایی از چشم بیرون میآیند، خود را به شیء میرسانند و آن را حس میكنند (نظریهی اپیكور (11) یا ابرخس (12))، یا چنان كه ارسطو و جالینوس و حنین و برخی دیگر عقیده داشتند، نور ساطع شده از اشیا به «پرتوهای نورانیِ» بینایی برخورد میكند و پرتو روح نورانی از مغز و از طریق اعصاب بینایی، عدسی و مردمك جریان مییابد و میانجی میان این دو پرتو، هواست. (13) به گفتهی حنین، (14) هوای شفاف و روشن پیرامون شیء همان رابطه ای را با بینایی دارد كه عصب با بدن دارد. رازی نیز این نظر را- كه بینایی ناشی از شعاعی است كه از چشم خارج میشود- رد كرده است. (15)
اخوان الصفا (16) و ابن سینا (17) چشم را چون آیینه میدانستند كه تصویر شیء «دیدنی»، به واسطهی هوا یا جسم شفاف دیگر، در آن میافتد و آن را قابل دیدن میكند. ابن هیثم (متوفی 430)، در پیشرفتی چشمگیر، برای نخستین بار فرآیند بینایی را ناشی از انكار نور دانست، ولی در عین حال تا زمان كِپلر (سدهی هفدهم/ یازدهم) به شكل كامل بیان نشد؛ (18) كمال الدین فارسی (متوفی 720) نیز بخش درخور توجهی از كتاب تنقیح المناظر (19) را به تشریح ساختمان چشم و قوهی بینایی اختصاص داده و آرای پزشكان را نقد كرده است.
پینوشتها:
1. هوشبرگ، ص 304.
2. ر. ك. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «جالینوس».
3. ر. ك. هوشبرگ، ص 301.
4. حنین بن اسحاق، ص 73، مقدمهی انگلیسی، ص XL-XXXIX.
5. همان مقدمه، ص XL.
6. ر. ك. حنین بن اسحاق، ص 86، علی بن عیسی كحّال، ص 35-36؛ ابن سینا، 1406، ج3، فن 8، ص 14-15؛ همو، 1408، ج1، كتاب 1، ص 91-92، حلبی، ص 49؛ كحّال حموی، ص 24-25.
7. حنین بن اسحاق، ص 85-89، مجوسی، ج1، ص 145، ابن سینا 1406، ج3، فن 8، ص 255.
8. حنین بن اسحاق، ص 98.
9. ر. ك. طبری، ص 159، ثابت بن قُرّه، ص 35.
10. Empedocles
11.Epicurus
12. Hipparchus
13. ر. ك. حنین بن اسحاق، ص 103-105؛ مقدمهی انگلیسی، ص XLII-XLI، كمال الدین فارسی، ج1، ص 53-54.
14. حنین، ص 105.
15. ر. ك. ابن ابی اصیبعه، ص 422.
16. اخوان الصفا، ج2، ص 408-409.
17. ابن سینا، 1353 ش، ص 90-91.
18. هوشبرگ، ص 304.
19. كمال الدین فارسی، ج1، ص 54-111؛ همچنین ر. ك. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «تنقیح المناظر».
ابن ابی اصیبعه، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، چاپ نزار رضا، بیروت [1965].
ابن سینا، الشفاء الطبیعیات، ج3، الفن الثامن: الحیوان، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، [قاهره] 1970، چاپ افست قم 1406.
__، طبیعیات، دانشنامهی علائی، چاپ محمد مشکوة، تهران 1353 ش.
__، القانون فی الطب، چاپ ادوار قش، بیروت 1987/1408.
اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفا و خلّان الوفاء، بیروت: دار صادر، [بی تا].
ثابت بن قُرّه، کتاب الذخیرة فی علم الطب، چاپ صبحی، قاهره 1928.
خلیفة ابی المحاسن حلبی، الکافی فی الکحل، چاپ محمدظافر وفائی و محمد رواس قلعه جی، بیروت، 1995/1415.
حمورابی، شاه بابل، قانون نامهی حمورابی [برگردان از ترجمهی انگلیسی از] کامیار عبدی، تهران 1373 ش.
حنین بن اسحاق، کتاب العشر مقالات فی العین، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره 1928، چاپ افست بیروت [بی تا].
دانشنامهی جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1375ش-.
محمدبن زكریا رازی، الحاوی فی الطب، چاپ محمداسماعیل، بیروت 2000/1421.
ادّی شیر، كتاب الالفاظ الفارسیة المعرّبة، بیروت 1908.
علی بن سهل طبری، فردوس الحكمة فی الطب، چاپ محمدزبیر صدیقی، برلین 1928.
علی بن عیسی كحّال، تذكرة الكحّالین، چاپ غوث محی الدین قادری شرفی، حیدرآباد، دكن 1964/1384.
صلاح الدین بن یوسف كحّال حموی، نورالعیون و جامع الفنون، چاپ محمدظافر وفائی و محمدرواس قلعه جی، ریاض 1987/1407.
محمدبن حسن كمال الدین فارسی، كتاب تنقیح المناظر لذوی الابصار و البصائر، حیدرآباد، دكن 1347-1348.
علی بن عباس مجوسی، كامل الصناعة الطیّبة، بولاق 1294.
Arthur Emanuel Christensen, L"Iran sous les sassanides Osnabrük 1971.
Dînkard, book VIII-IX, in The Sacred books of the East, translated by various Oriental Scholars, ed. f. Max Müller, vol. 37: Pahlavi texts, tr. E. w. West, Delhi: Motilal Banarsidass, 1892, repr. 1965.
Julius Hirschberga "Arabian ophthalmology", in Augenheilkunde im Islam: Texte, studien und überstzungen, vol. 3, ed. Fuat Sezgin, Frankfurt on the Main: Institut für Geschichte der Arabische- Islamischen Wissenschaften, 1986.
Max Meyerhof, "Histoire du chichm, remède ophtalmique des Egypliens", in ibid.
منبع مقاله :
هوشنگ اعلم ... [و دیگران]؛ (1391)، تاریخ پزشكی در ایران و تمدن اسلامی (2)، تهران: نشر كتاب مرجع، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}